«من، مریم، بچهها و ۲۶ نفر دیگر» به کارگردانی فرشاد هاشمی یک فیلم تابوشکن است که در قلب روزگار پرسانسور سینمای ایران از روی قوانین بیمنطق ارشاد عبور کرد تا شبیهترین اثر نمایشی به زندگی مردمش باشد.
محیا رضاییکلانتری: «من، مریم، بچه ها و ۲۶ نفر دیگر» پس از آنکه اکران جهانی خود را در فستیوالهایی چون گوتنبرگ و روتردام آغاز کرد و صاحب جایزه شد؛ به دلیل پوشش زنان بازیگر در فیلم، مورد توجه رسانههای خارج از ایران قرار گرفت. اگرچه مساله پوشش اختیاری در فیلم ایرانی امروزه بسیار قابل توجه است اما این موضوع چنان پررنگ شد که منتقدان از پرداختن به اصل فیلم بازماندند.
فرشاد هاشمی که پیش از این با عنوان کارگردان فیلم کوتاه، دستیار کارگردان و بازیگر در سینما و تئاتر شناخته میشد؛ اکنون در اولین تجربه فیلم بلند خود، داستان دختری تنها را روایت میکند که با اجاره دادن خانه قدیمیاش به یک گروه فیلمبرداری، درگیر دنیای سینما میشود. بنابراین ما در واقع شاهد دو فیلم در یک اثر هستیم. چرا که روایت آن گروه فیلمبرداری نیز به طور موازی با فیلم اصلی درهم تنیده شده است.
به بهانه اکران این اثر در چهل و سومین جشنواره بینالمللی فیلم ونکوور، گفتوگویی با فرشاد هاشمی کارگردان فیلم سینمایی «من، مریم، بچهها و ۲۶ نفر دیگر» ترتیب داده شد تا کارگردان از چند و چون آن بیشتر بگوید:
دوفیلم با یک بلیت
* «من، مریم، بچهها و ۲۶ نفر دیگر» من را یاد عبارت -دو فیلم با یک بلیت- میاندازد. ما در واقع شاهد دو قصه موازی هستیم که هر دو در قالب سینما روایت میشوند و محبوبه نقطه اتصال این دو است. ایده چطور شکل گرفت؟
- ایده اولیه داستان بر اساس یک اتفاق واقعی رقم خورد. ما در همان تاریخهایی که در فیلم به آن اشاره شد، لوکیشن خانه محبوبه را اجاره کرده و در حال ساخت یک فیلم کوتاه بودیم. من هم مانند همان کاراکتری که در این فیلم میبینید در واقعیت به عنوان مدیرتولید و برنامهریزحضور داشتم.
محبوبهای که ما روز اول با او روبهرو شده بودیم نسبت به کسی که در آخرین روز فیلمبرداری دیدیم بسیار متفاوت شده بود و این توجه من را جلب کرد. دو سه روز پس از فیلمبرداری احساس کردم میتواند داستان جالبی برای یک سوژه سینمایی باشد. البته ابتدا به فیلم کوتاه فکر میکردم اما هرچه جلوتر رفتم دیدم پتانسیل آن را دارد که به یک اثر سینمایی بلند تبدیل شود. جرقه اصلی فیلمنامه همانطور که در فیلم میبینید زمانی که محبوبه به فرشاد میگوید «زود گفتم که خانهام را دیگر برای لوکیشن اجاره نمیدهم» و با دیدن تغییر رفتار او نسبت به روزهای قبل، در ذهن من شکل گرفت.
* اینطور که پیداست ترجیح دادید نقش محبوبه را هم خودش بازی کند. آیا محبوبه غلامی پیش از این هم تجربه سینمایی داشت؟
- محبوبه بازیگر نبود و انتخاب او برای نقش اصلی فیلم یکی از تصمیمهای چالش برانگیز برای من بود. وقتی به او پیشنهاد دادم نقشش را خودش بازی کند؛ گفت من از بازیگری چیزی نمیدانم. به او گفتم دقیقا همین که چیزی نمیدانی برای من مهم است.
* این بیتجربگی کار را سخت نمیکرد؟
- «من، مریم، بچهها و ۲۶ نفر دیگر» جدا از اینکه روایت سختی داشت، در اجرا هم آسان نبود. در این پروژه من چند وظیفه کاملاً متفاوت از هم داشتم (نویسنده، کارگردان، تهیهکننده) اینکه جلوی دوربین هم بخواهم بازی کنم کار را سختتر میکرد و مدیریت این موقعیت بسیار کار دشوار و انرژیبری بود، حالا به آن اضافه کنید استرس خودم از ساختن اولین فیلم بلندم، مشکلات اقتصادی و همینطور انتخاب تعدادی زیاد از بازیگرانی که اولین تجربه حضورشان جلوی دوربین به عنوان بازیگر است. اما از همان اول مطمئن بودم که آنها از پس نقشهایشان به خوبی برخواهند آمد و اتفاقاً به کسانی پیشنهاد دادم که تجربه زیست در آن پروژه فیلم کوتاهی که خانه محبوبه در واقعیت ساخته بودیم را داشتند. مثل نوید، شاهین، نقش طراح صحنه، گریمور و مهمترین آنها خود محبوبه. معتقد بودم این تجربه زیستی هر کدام از آنها که ملموس اتفاقات فیلم را زندگی کردهاند با همه سختیهایش قطعاً مفید خواهد بود.
* تجربه تولید چنین اثری به عنوان اولین فیلم بلند سینمایی که قرار است همزمان تمامی خط قرمزهای سانسور را پشت سر بگذارد، چطور بود؟
- بسیار سخت بود. فیلمبرداری ما در اوج روزهای شلوغ و اعتراضات ۱۴۰۱زمانی که جامعه داشت برای کلمه «تغییر» مبارزه میکرد، رقم خورد که بسیار شرایط را سخت و استرسزا میکرد. ولی همه ما آن روزها از یک انرژی و اعتماد به نفس مضاعف برخوردار شده بودیم. فیلمنامه فیلم طی ۴۵ روز نوشته شد. هم نگارش و هم تولید چنان سریع اتفاق افتاد که وقتی امروز به آن فکر میکنم با معادلات ذهنی خودم هم جور در نمیآید.
* محبوبه قصه ما یک تابلوی ارزشمند، یادگار هنر نقاشی از پدری دارد که چهره او را به دلیل فوت ناگهانی، ناتمام کشیده در حالی که چهره کامل خواهرش مریم در همان قاب خودنمایی می کند. ما بیش از این چیزی از تاریخچه خانوادگی او نمیدانیم!
- این مسالهای بود که در فیلمنامه هم به آن فکر میکردیم. اینکه چقدر لازم است از او اطلاعات بدهیم تا به کار داستان بیاید! آنچه در بیان این روایت برای من اهمیت داشت، محبوبه امروز است که طی یک فرایند تعاملی با اعضای گروه فیلمسازی، احوالاتش دگرگون میشود. در واقع تمرکز من، نمایش نمودار تغییری بود که در زندگی این دختر به صورت پازلوار روشن میشود. بنابراین تاریخچه زندگی او سهم زیادی از این روایت نمیتوانست داشته باشد.
* مشکل بزرگی که من با فیلمهای تابوشکن اخیر دارم بحث شعارزدگیست. نمایش گلدرشت گشت ارشاد، ادای دیالوگهای سردستی و فشارهای حکومتی گاهی از فیلم بیرون زده و از درام سینمایی خارج میشود. شما در پروژه «عنکبوت مقدس» هم حضور داشتید که من آن را نیز جزو فیلمهای شعارزده میدانم. این بار اما شاهد فیلمی هستیم که بدون پرداخت مستقیم به اِلمانهای آزاردهنده از تمام اینها سخن میگوید.
- وقتی شما قلمی دستت هست و فشاری به نام سانسور بالا سرت نیست؛ میتوانی هرطور بخواهی آن را روی کاغذ بچرخانی اما باید به هزار چیز مضاعف فکر کنی و این اتفاقاً کار را سختتر میکند. ایدهآل ما از همان ابتدای نگارش فیلمنامه تا تدوین، این بود که راهمان را درست برویم و دچار شعارزدگی نشویم. کما اینکه خیلی مسائل را میشد جلوی دوربین آورد اما سعی کردیم به قصه وفادار بمانیم. این فیلم درباره زندگی دختری به نام محبوبه است که ایدهاش پیش از اتفاقات ۱۴۰۱ در ذهن من شکل گرفته بود. به همین خاطر وقتی زمان فیلمبرداری با آن روزها مصادف شد؛ حساسیت من هم نسبت به موضوع شعارزدگی بالاتر رفت. در اتمسفر روزهایی که هرکس داشت سهم خودش را ادا میکرد، تمام تلاش ما این بود تا مسئولیتی که بر دوش خود حس میکردیم را به بهترین نحو انجام دهیم.
* هنگام تولید و پس از آن حواشی خاصی هم داشتید؟
- قطعا حواشی زیادی وجود داشت چه قبل از تولید و چه پس از پایان فیلمبرداری. به هر حال به دلیل شرایط ساخت فیلم و حاشیههایش؛ من نسبت به اعضای گروه به خصوص خانمها احساس مسئولیت میکردم و نگرانی تک تک بچهها را داشتم. به همین خاطر هم در طول فیلمبرداری و هم بعد از آن سعی کردیم حواشی را مدیریت کنیم و به آن چنگ یا دامن نزنیم. به اعتقاد من فیلم باید خودش حرفش را بزند. درباره «من، مریم، بچهها و ۲۶ نفر دیگر» میتوانم بگویم که این پروژه تا اینجای راه با پتانسیل خودش جلو رفته است.
موضوع فیلم من حجاب نیست
* ما در تمامی سکانسها شاهد زنانی هستیم که با پوشش اختیاری ظاهر میشوند. به هر حال نمیتوان از این موضوع چشم پوشید زیرا در روند داستانی قصه هم تاثیرگذار است. مسالهای که به تنهایی حواشی کم نداشت!
- بله. متاسفانه عبارت بیحجابی در رسانهها به قدری برجسته شد که خود فیلم در سایه قرار گرفت. این یکی از مشکلات ما بود. چون جزو اولین فیلمهایی بودیم که بازتاب خبری گسترده داشت. آن هم درست زمانی که ماجرای حجاب در آن مقطع، بیش از پیش پررنگ شده بود. به همین دلیل بعد از اکران فیلم در بازار جهانی هفتاد و ششمین دوره جشنواره فیلم کن (سال ۱۴۰۲) تیترها بیشتر به این سمت رفت که "اولین فیلم بدون حجاب را تولید کردند" و این اصلاً برای من خوشایند نبود. چون فیلم ما اصلا تمرکزش بر حجاب نیست. «من، مریم، بچهها و ۲۶ نفر دیگر» یک برش کاملاً واقعی و عینی از جامعهای است که در آن زندگی میکنیم.
همانطور که در فیلم میبینید ما کاراکتر محجبه هم داریم. کسی که اتفاقاً به پوشش خود اعتقاد دارد. در کنارش کاراکتر دیگری داریم که به حجاب معتقد نیست. یا مثلاً در طول فیلم، خانمهایی را میبینید که بنا به شرایط، روسری سرشان میکنند و وقتی موقعیت عوض میشود، روسری را درمیآورند. دقیقاً عین چیزی که در زندگی بسیاری از شهروندان زن ایرانی وجود دارد. من ترجیح میدهم اگر درباره این موضوع از فیلم من صحبت میشود به جای فیلم بیحجاب بگویند فیلمی با پوشش اختیاری.
* نکته اینجاست که ما در فیلم اصلاً روی بحث حجاب مانوری نمیبینیم!
- به همین خاطر انتظار داشتم منتقدان از این مرحله عبور میکردند و بر اصل فیلم میپرداختند. زیرا تمام تلاش ما این بود که مساله حجاب در دل فیلم حل شود و مخاطب اصلاً فراموش کند که چنین چیزی وجود دارد. سعی ما بر این بود تا به زندگی واقعی پایبند باشیم. در عین حال بی تفاوت به این موضوع مهم به خصوص در آن برهه از زمان نباشیم و اگر نقدی هم به حجاب اجباری داشتیم سعی کردیم با روشی درست برای مخاطب نسبت به این موضوع آشنایی زدایی داشته باشیم.
یک در میان کات
* مثل همان سکانسی که روسری کاراکتر بازیگر میافتد و کارگردان کات میدهد که حجابش را درست کند!
- دقیقاً. من آن را نقد درستتری میدانم تا اینکه بخواهم مستقیم چیزی را بیان کنم یا موقعیتی را به فیلمنامه تحمیل کنم که در راستای داستان و روایت فیلم نباشد. همین مثالی که زدید، کات گفتن کارگردان و توقف در روند فیلمبرداری به دلیل سانسور و این قانون اجباری حجاب برای من به مثابه توقف در زندگی است. زندگیای که میخواهد راه خودش را برود و نیروهای بیرونیای که یک در میان خودسرانه «کات» میدهند.
* محبوبه در اولین مواجهاش با زنان گروه فیلمبرداری که درباره معضل همیشه آزاردهنده پریود صحبت میکنند؛ بحث آفرینش را پیش میکشد. او یک جهان خالص از دخترانگی را به نمایش میگذارد که مردها عموماً درک سختتری از آن دارند، هنگام نوشتن فیلمنامه چطور به این نقطه رسیدید؟
- در نگارش این فیلمنامه من یک همکاری پایاپای با محبوبه داشتم. او نقش و سهم بسیار مهمی در ایدهپردازی ها داشت. از همان ابتدا که مطمئن شدم میخواهم این فیلم را بسازم، سعی کردم محبوبه را بشنوم. آن یک هفتهای که در واقعیت خانهاش فیلمبرداری داشتیم؛ من صرفا مشاهدهگر بودم و زاویه دید خودم را داشتم اما پای فیلمنامه که وسط آمد از او خواستم تمام آن یک هفته را با جزئیات برای من بازگو کند تا همه چیز را از زاویه دید او ببینم.
هنگام نگارش درباره سکانسی که اشاره کردید، برایم سوال شده بود که معمولاً زنها وقتی دور هم جمع میشوند راجع به چه چیزهایی صحبت میکنند؟! آن سکانس برایم مهم بود چون محبوبهای که تا پیش از این حتی هنگام غذا خوردن با فاصله سر میز مینشست؛ حالا در حال نزدیک شدن به گروه بود و این تعامل داشت با زنان گروه رقم میخورد. از طرفی تاریخ و زمان آن سکانس در تقویم فیلم با ۲۲ شهریور روزی که برای مهسا امینی آن اتفاق تلخ افتاد، مصادف شده بود. ما دوست داشتیم آن سکانس خیلی زنانه شروع شود و موضوع پریود و تعبیر آن به انقلابی در درون بدن یک زن، ایده محبوبه بود. البته سعی کردیم از این سکانس و این موضوع کارکردهایی هم به نفع محتوای فیلم داشته باشیم.
* در خلال فیلم، این جهان زنانه با یک جهان مردانه تلاقی پیدا میکند، داستان نوید هم واقعی بود؟
بله. نوید از عوامل گروه فیلمبرداری قرار بود بعد از پایان هر روز فیلمبرداری در خانه محبوبه بماند و شبها از تجهیزات فیلمبرداری مراقبت کند. همانطور که در فیلم میبینید فرشاد به عنوان مدیرتولید شناخت کافی نسبت به نوید ندارد و کمی هم استرس از این موقعیت.
وقتی محبوبه برایم از حضور نوید در آن روزها گفت، رابطه انسانی که بین آنها شکل گرفته بود برایم خیلی جذاب بود و تلاش کردیم این رابطه را فارغ از جنسیت مرد یا زن بودن هر کدام از آنها در فیلمنامه پرداخت کنیم و خوشحالم که در نهایت هر دوی آنها در فیلم هم این موقعیت را دوباره زنده کردند.
* جایی اشاره کردید که ۴۵ روز بیشتر برای این فیلمنامه وقت نگذاشتید اما این کمی دور از واقعیت به نظر میرسد!
- ما به جزییات خیلی فکر میکردیم. برای همین میگویم خودم هم نمیدانم چطور ظرف ۴۵ روز فیلمنامه را نوشتم و کلاً تا پایان فیلمبرداری همه چیز به ۴ ماه نرسید. صدمین روز درگذشت مهسا، ما اواسط فیلمبرداری بودیم. همانطور که گفتم آن مقطع یک انرژی عجیبی در ایران جاری بود.
از همان ابتدا به خودم گفته بودم که اگر فیلمنامه قابل دفاعی بود آنرا میسازم، یعنی نمیخواستم به هر قیمتی فیلم بسازم. میخواستیم بدون اینکه اتفاق عجیبی جلوی دوربین رخ دهد؛ درباره عجایبی که در جامعه ما قابل گفتن نیست، حرف بزنیم و همه اینها همچنان با کلمه تغییر روی شخصیت اصلی داستان یعنی محبوبه باید به نمایش در میآمد. از طرفی ارائه درست رابطه کاراکترها در فیلم خیلی مهم بود.
هم داستان زن و شوهری که داخل فیلم کوتاه بودند، هم رابطه محبوبه با گروه و بالعکس، باید دقیق طراحی میشد. کلیدواژه آن ۴۵ روز زیست یک هفتهای ما در واقعیت کنار محبوبه بود. از آنجا که تقریباً بلافاصله هم وارد کار شده بودیم و آدمهای کلیدی فیلم در آن یک هفته حضور داشتند؛ انگار همه به لحاظ ذهنی آماده و مسلط بودیم.
از جایی به بعد زور پروژه زیاد شد و این ما بودیم که روند اتفاقات را دنبال میکردیم. هنگام فیلمبرداری ماجراهایی رقم میخورد و ما آن را در فیلمنامه میگنجاندیم. مثلا دوربین ما واقعاً روز سوم فیلمبرداری در همان شرایط بیپولی سوخت و تمام پروسه از دست دادن دوربین قرضی تا پیدا شدن دوربین بعدی، دغدغههای کارگردانی که سعی داشت فیلم را بسازد تا چک مورد نظرش را پاس کند و... را فکر کردیم که در فیلم اصلی بیاوریم در حالی که خط اصلی داستان را از قبل داشتیم.
قبل از اتفاقات ۱۴۰۱ تصمیمم را گرفته بودم
* درباره بخشهای قابل پیشبینی ممیزی چطور؟
- خط فکری من پیش از این شکل گرفته بود و قطعا جایی در ساختار مرسوم سینمای تحت نظارت یا بهتر بگوییم سلطه حکومت نداشت. طبعاً کلمات پوچی مثل سانسور یا ممیزی برای من معنایی نداشت. تجربههای قبل از ساخت «من، مریم، بچهها و ۲۶ نفر دیگر» هم در تصمیمگیری من بیتاثیر نبود. چه پروژه «عنکبوبت مقدس» (ساخته علی عباسی) که به عنوان دستیار کارگردان حضور داشتم و حواشی بسیاری را را برایم همراه داشت، چه فیلم سینمایی «نُه شب» (به کارگردانی مصطفا قربانپور) که به عنوان بازیگر حضور داشتم. حتی اگر اتفاقات ۴۰۱ هم رخ نمیداد من باز فیلمم را به همین شکل میساختم. ولی وقتی جامعه با موضوع به آن بزرگی روبرو شد، طبعا روی ما هم بیاثر نبود. من و تمام اعضای گروه مثل هر کس دیگری در آن روزگار سعی داشتیم همراه جامعه باشیم و در آن شرایط نسبت به کاری که میخواستم انجام دهم از همیشه مصممتر بودم.
* دریافت شما از شرایط آن روزها چه بود و چگونه به فیلم منتقل شد؟
- آنچه که من حس کردم پارادوکس عجیبی بین غم و خوشحالی بود. پارادوکسی که سعی کردم آن را در کل فیلمنامه نیز داشته باشم. اتفاقات متعددی پشت هم رخ میداد و نمیدانستیم باید ناراحت باشیم یا خوشحال. از طرفی انسجام بین مردم را میدیدیم و خوشحال از اینکه یک درد مشترک به یک حرکت و خواست جمعی تبدیل شده؛ از طرف دیگر ناراحت از اتفاقات ناگوار و دردناکی که هنوز هم بار سنگین و درد آن با ماست. به طور کلی اما انگیزه و اعتماد به نفس ما در آن روزها چند برابر شده بود. مثلاً میدانستم که دقیقاً الآن باید فیلم را بسازم. اگر زمانش بگذرد قطعا دیگر به این شکل کنونیاش نخواهد شد.
همه اینها در شرایطی بود که در آن برهه حتی بودجه قابل توجهی هم نداشتیم. آن زمان با ۱۰۰ میلیون تومان چیزی کمتر از دوهزار دلار کار را کلید زدیم. همه آنها که ما را از دور میدیدند، میگفتند این کار دیوانگیست اما همه عوامل معتقد بودیم که باید یک کاری بکنیم و از راهی که آن را بلدیم. در واقع پیام فیلم ما درباره تغییر بود و ما باید این تغییر را اول از خودمان شروع میکردیم.
* در اتفاقات این چنینی هنر را چقدر در روند یک فرایند تاثیرگذار میدانید؟
- یکی از همان روزها یک عکس از حوض خانه هنرمندان به شدت فراگیر شد که هنرمندی ناشناس آن را به رنگ خون درآورده بود. این حرکت برای من بسیار جذاب و الهامبخش بود و از بازخوردش معلوم شد که خیلیها تحت تاثیر پیام آن قرار گرفتهاند. تا امروز هیچکس نمیداند هنرمندی که چنین خلاقیتی به خرج داده، کیست اما کاری که کرد؛ تاثیرش از هر شعار و فریادی برای من بیشتر بود. با الهام گرفتن از همان حوض خونی، سرودها و آثار هنری که در آن مقطع تولید شد؛ میتوان اینطور برداشت کرد که هنر چه قدرت تاثیر گذاری دارد. چه بر مردم چه بر قدرتهایی پر زوری که در مواجه با یک اثر هنری با هیچ سلاحی نمیتوانند مقابله کنند.
من فکر میکردم شاید فیلم من هم این گونه باشد. حالا یا در آن مقطع یا در طول زمان. اگر تاثیر اندکی هم بگذارد برای من کافیست. در نهایت هم باید اعتراف کنم در قبال کسانی که هزینههای هنگفتی داده و از جان و سلامتیشان گذشتهاند، واقعا ما کار خاصی نکردیم.
* امروز که دو سال از تمام آن وقایع و اولین فیلم بلند سینمایی شما گذشته وقتی به پشت سر نگاه میکنید چه میبینید؟ ارشادی که از آن مجوز نگرفتید، هنوز پابرجاست و افرادی مثل شما اما از گردانه خارج شدهاند!
- ابراز خوشحالی میکنم از این گردانهای که نه میگذارد خود واقعیات باشی، نه تصویر درست و باورپذیر از جامعهات نشان دهی و تو را به دروغ وامیدارد، خودخواسته و بدون ذرهای تردید خارج شدهام.
تصمیمگیری برای پایان دادن به این تردید همان جای سخت ماجرای ما بود. هنرمندان بسیاری در جامعه با این تردید درگیر هستند. نگاه من این گونه بود که یک جایی باید تکلیفم را با خودم معلوم کنم. با تردیدهایم در «عنکبوت مقدس» و «نه شب» دست به یقه شده بودم و وقتی به به فکر ساخت «من، مریم، بچه ها و ۲۶ نفر دیگر» افتادم با همه عواقبی که میتوانست داشته باشد، تکلیفم با خودم کاملاً مشخص بود. نمیدانم اسمش را بگذارم تاوان یا یک مسیر جدید. هر چه بود، سختی و گشایش را با هم داشت.
این را هم اضافه کنم که ما یک تیم بودیم و کنار هم پای همه چیز ایستادیم. آن روزها دغدغه من اعضای گروه به خصوص خانمهای بازیگر بودند که میدانستیم بیشتر از همه ما در دیدرس هستند. فقط به این فکر میکردیم که به حواشی دامن نزنیم و بگذاریم زحمتی که پای فیلم کشیدیم کار خودش را بکند. بیان همه اینها همچنان در ستایش کلمه تغییر است و البته که هر تغییری نیاز به صرف انرژی و حتی هزینههایی دارد که از قبل، قابل پیشبینی نیست. ضمن اینکه تغییر وقتی با مقاومت مستمر همراه باشد میتواند به نتیجه مطلوب ختم شود.
امرار معاش لذتبخش
* برگردیم به فیلم، سکانسهای سوال برانگیز انگورها و شرابی که در نهایت پایان غافلگیرانهای برای تماشاگر داشت. آیا این هم از دل واقعیت برآمد؟
اِلمان شراب برای ما از چند جهت مهم و کاربردی بود. اولین روایتی که از دل شراب انداختن باید گفته میشد، درباره محبوبه و تمام مشکلاتی بود که بایستی به عنوان یک زن تنها در جامعهای مثل ایران به دوش میکشید. در واقع او از این طریق امرار معاش میکرد. علاوه بر او، میبینیم افرادی به خانهاش آمدهاند که اگرچه همه هنرمندند اما آنها نیز به خاطر مشکلات اقتصادی، درآمدشان را از جای دیگری مثل آرایشگاه و .. تامین میکنند. در واقع ما شاهد جامعهای کوچک هستیم که هر کدام قانونی و غیرقانونی سعی دارند معیشت خود را در این شرایط بد اقتصادی هرطور که شده تامین کنند.
کارکرد بعدی در خدمت پیام اصلی فیلم یعنی همان تغییر بود. از ابتدای فیلم، او شروع به انداختن شراب میکند، در خلال فیلم چندبار سراغش میرود و ماحصل کار در پایان درمی آید. گویا هربار که دستانش را در انگورها فرو میبرد، حکایتیست از حالات درونی خودش که به مرور دارد تغییر میکند.
در نهایت که شراب صاف میشود، ما انگار در آن، عکس محبوبهای را میبینیم که دارد به این زلالی میرسد. اینها روایاتی بود که دوست داشتیم با فرایند شراب انداختن به تصویر بکشیم. ترجیح دادم دنبال نشانههای عجیب و غریبی از تغییر و تحول نباشم و همه چیز همینقدر درونی به مخاطب القا شود.
* «من، مریم، بچهها و ۲۶ نفر دیگر» تا کنون در جشنوارههای متعدد بینالمللی حضور داشته، بازخوردها را چطور دیدید؟
- تا الان واکنش ها به فیلم خیلی خوب بود. برخی از بازخوردهایی که بیشتر توجهم را جلب کرد؛ مربوط به هموطنان مهاجری بود که سالهاست ایران نرفتهاند. میگفتند این فیلم حال و هوای زندگی در ایران را برایشان زنده کرده است. برخی تماشاگران غیرایرانی نیز چنان از فرهنگ ما دور بودند که تماشای حیوان خانگی و معاشرتهای صمیمی برایشان عجیب بود. تصور میکردند که ما به لحاظ فرهنگی جامعه بستهای داریم. راستش از این بابت خوشحالم که توانستم تصویر ملموس و واقعیتری از مردم ایران به نمایش بگذارم.
چرا که معتقدم مردم ما حتی به لحاظ معاشرت هم انسانهای بلندنظری هستند. بسیاری از افراد با عقاید متفاوت در کنار هم زندگی مسالمتآمیزی دارند و کسی قصد آسیب زدن به دیگری را ندارد. در واقع همین روحیه است که آن قاب عکس دسته جمعی پایان فیلم را رقم میزند.
* و اما سوال آخر، همانطور که همه میدانیم فیلم شما اقبالی برای اکران عمومی در ایران ندارد. آیا تدبیری دارید تا مردم بیشتری فرصت تماشای «من، مریم، بچه ها و ۲۶ نفر دیگر» را داشته باشند؟
- متاسفانه فعلاً با شرایطی که همه به آن واقف هستیم اکران عمومی در ایران امکانپذیر نیست اما هیچ کس از آینده خبر ندارد. شاید بشود روزی آن را به صورت عمومی در کشورمان اکران کرد. خودمان هم دوست داریم شرایطی فراهم شود تا افراد بیشتری مخاطب فیلم ما باشند. در جشنوارههایی که فیلم به نمایش درآمد و سالن از هموطنان ایرانی پر میشد؛ ما هم حس و حال متفاوتتری داشتیم. با اینکه مخاطبان خارجی هم با فیلم ارتباط گرفتند اما نکتههایی در فیلم وجود دارد که برای تماشاگر ایرانی ملموستر است. برای همه عوامل مهم است که مردم ما این فیلم را ببینند و سعی داریم بعد از تور فستیوالی فیلم درباره آن تصمیم بگیریم.