آذر 01, 1403
 
 
Image

سیستانی و بلوچستانی یا شیعه و سنی هیچ خصومتی باهم ندارند، اگر حکومت بگذارد

445
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

در بحبوحه اعتراضات سراسری مردم به خاطر کشته شدن مهسا امینی 22 ساله توسط گشت ارشاد نیروی انتظامی در تهران، دخترکی دیگر قربانی تجاوز فرمانده نیروی انتظامی چابهار شد و آتش خشم مردم ایران را شعله ورتر کرد.

مولانا نقشبندی یکی از امامان جمعه اهل تسنن بلوچ، رسانه مجازی را وسیله ای قرار داد تا صدای صداقت فاجعه را به گوش جهان برساند. اتفاقی که باعث شد هر ایرانی با هشتگ #سیستان-و-بلوچستان-تنها-نیست حمایت خود را از مردم بلوچ نشان دهد.

اکنون با گذشت دو هفته از این فاجعه مردم زاهدان جمعه 22 مهر ماه بار دیگر در اعتراض به ظلمی که طی چهار دهه از سوی حکومت بر سرشان آور شده تجمع کردند.

همه می دانیم که سیستان و بلوچستان برای حمایت شدن به چیزی بیشتر از هشتگ نیاز دارد و آن آگاهی است. متاسفانه اکثر ما ایرانیان شناخت درستی از جغرافیا و فرهنگ هموطنان بلوچ نداریم. تا پیش از گسترده شدن فضای مجازی حتی تصور نمی کردیم سیستان و بلوچستان هم بتواند مقصد جذاب توریستی باشد.

همانطور که در بخش اول مصاحبه با هموطن بلوچ عنوان کردم، یک اشتباه سهوی مسیر گفت و گو را به سمتی برد تا استان سیستان و بلوچستان و قوم بلوچ را بهتر بشناسم. ادامه این گفت و گو را می خوانید:

 

*ابتدای صحبت مان، نام زادگاه شما را به سیستان خلاصه کردم و بهانه ای شد تا بیشتر آگاه مان کنید!

طبیعی است که در خصوص استان ما شناخت زیادی نداشته باشید. قبل از آنکه وارد بحث اصلی بشویم این نکته را بگویم که شخصا هیچ تعصبی روی واژه ها ندارم. معتقدم زیر چتر «قدمت و تمدن ایرانی بودن» است که باعث شده تمامی اقوام این سرزمین، طی قرن ها کنار هم زندگی مسالمت آمیزی داشته باشند.

اما برویم سراغ سیستان و بلوچستان که از بدو ورود جمهوری اسلامی ابتدا نامش تغییر کرد. سپس اتفاقاتی رخ داد که بر نگاه و از بین رفتن آگاهی مردم بومی و غیربومی تاثیر گذاشت. به طوری که اگر به جای من برخی همشهریانم با شما صحبت می کردند و آنها را سیستانی خطاب می کردید، ممکن بود ناراحت شوند.

 اگر سراغ تاریخ بروید و یا حتی نقشه ایران قبل از انقلاب را در گوگل سرچ کنید؛ متوجه خواهید شد که نام استان ما از قرن ها پیش «بلوچستان و سیستان» بوده اما رژیم که عوض شد اولین اقدامش برای ضربه زدن به هویت بلوچ این بود که جای کلمات را تغییر دهد.

 

*برهم زدن ترتیب این دو واژه چطور توانست اصالت و هویت بلوچ را خدشه دار کند؟

«بلوچ» عنوان پیکره بزرگی است که سیستان بخشی از آن است نه تمام آن. سیستان خود به تنهایی یکی از بزرگترین تمدنهای جهان را در خود جا داده است، و اکثریت سیستانی ها هم از قوم بلوچ هستند و بلوچستان نامی است که بر تمامی اقوام این استان احاطه دارد. همانطور که گفتم تا پیش از انقلاب نام اصلی استان ما «بلوچستان و سیستان» بود. اتفاقا اگر هم قرار بود به دلیل طولانی بودن عنوان، اسم استان را خلاصه کنند؛ بلوچستان می گفتند که همه اقوام را شامل شود.

دلیل جابجا کردن اسم هم این بود که چون نام استان طولانی بود و همه تا آخر نمی خواندند برای شان مهم بود بیشتر سیستان (که منطقه اصلی شیعه نشینان است) در زبان ها بچرخد. هدف شان هم در اصل از حذف بلوچ، حذف اهل تسنن است که درصد غالب جمعیت استان را تشکیل می دهند.

*به جز تغییر در عنوان، چه سیاست های دیگری تا کنون اعمال شده؟

در نتیجه تثبیت یک فرهنگ غلط و حذف این آگاهی حتی جوانان بومی هم دچار تعصب های نادرست شده اند. مثلا اگر به یکی از اقوام بلوچ بگویید تو سیستانی هستی ناراحت می شود و فکر می کند به بلوچ بودنش توهین شده است. از آن طرف نسل های جوان یادشان رفته که سیستان هم بخشی از قوم بلوچ است و سعی دارند هویت سیستانی بودن را از ریشه اقوام شان جدا کنند.

مشکل اینجاست که خودشان هم نمی دانند چرا نسبت به نام سیستان یا بلوچستان حساس هستند. اینها نتیجه فرهنگ غلطی است که جا افتاده و اصلاحش نیاز به زمان و اطلاع رسانی درست دارد.

متاسفانه حکومت وقتی تصمیم بگیرد چیزی را از بین ببرد از تمام قدرت خود استفاده می کند تا نگاه ها را تغییر داده و نام بلوچستان و قوم بلوچ را مهجور کند.

بیش از 8 سال است که بحث تقسیم بندی استان سیستان و بلوچستان مدام مطرح می شود. اگر استان چندپاره شود حکومت راحت تر به اهدافش می رسد اما تمام این سال ها اتحاد قومی بین مردم و تلاش نهادهای غیردولتی اجازه نداد این تصمیم عملی شود.

 

*این تغییرات فرهنگی چطور اتفاق افتاد؟

در کشورهای آزاد هر کس متعلق به هر قوم، نژاد و یا مذهبی باشد می تواند با حفظ حریم خصوصی اش یک زندگی عادی داشته باشد و مورد احترام واقع شود اما در جامعه ما و به خصوص استان ما سال هاست که چنین چیزی وجود ندارد. من از همان زمانی که وارد محیط مدرسه شدم و در کلاس اول ابتدایی نشستم، متوجه نگاه های معلم خود بودم که آشکارا بین دانش آموزان سنی و شیعه فرق می گذارد.

متاسفانه این نگاه از بحث مذهب هم فراتر رفته و ما به واسطه اینکه لباس بومی بر تن کنیم یا به اصطلاح لباس فارسی بپوشیم مورد قضاوت معلمان و مسئولان قرار می گیریم. جالب است بدانید در زبان بلوچ، فارسی را «پارسی» تلفظ می کنند که اتفاقا بیان درستش هم همین است اما حتی این هم در نوع رفتار مقامات بی سواد با ما تاثیر گذار است و باعث می شود که مردمِ محلی ما مورد تمسخر قرار بگیرند که چرا بلد نیستند فارسی را درست تلفظ کنند. همه این ها از کوچکی در ذهن ما ریشه گرفت و بر ما تحمیل شد که با دیگر مردم ایران فرق داریم.

   

*نمود بیرونی تغییرات هویتی به چه صورت بود؟

در دوره حکومت پهلوی، کشور پاکستان دانشگاهی داشت به نام «بلوچستان». آگاهی رسانی از این موضوع انگیزه ای شد تا مسئولان کشور به فکر تاسیس یک دانشگاه در استان ما بیفتند و نشان دهند مردم بلوچ از کشورهای دیگر چیزی کم ندارند. بنابراین دانشگاهی تاسیس شد که از همان ابتدا «دانشگاه بلوچستان» نام گرفت. دانشگاهی که اکنون به قطب علمی جنوب شرق ایران معروف است.

 بعد از انقلاب در راستای سیاست هایی که برای تان توضیح دادم نام این دانشگاه به «دانشگاه سیستان و بلوچستان» تغییر کرد. حتی در مقاطعی روی کارت های دانشجویی و برخی دیگر از کارت های شناسایی عبارت بلوچستان حذف شده و فقط سیستان درج می شد.

در نمونه ای دیگر، می توان به شیوه اطلاع رسانی درباره شهرهای قدیمی ایران اشاره کرد. تقریبا اکثر کسانی که به این مباحث علاقمند هستند «شهر سوخته» را می شناسند که در حوالی زابل بخشی از سیستان قرار دارد در صورتی که به استناد تاریخ مکان های دیگری در بلوچستان است که قدمتی بسیار دیرینه دارند.

 مثل قبرستانی درجالق (که از زالق زادگاه زال پدر رستم گرفته شده) ولی چون در بلوچستان جای گرفته و در بخش سنی نشین قرار دارد، دولت همین را هم برنمی تابد و سعی در کمرنگ کردن حقایق تاریخی و فرهنگی منطقه دارد. هر چند شهر سوخته برای تمام قوم بلوچ مورد تکریم است چرا که هویتی از تمدن تاریخ منطقه را به جهانیان نشان می دهد.

جمهوری اسلامی تمام همت خود را به کار گرفت تا از صفحه تاریخ، «بلوچستان و سیستان» را حذف کند. اکنون تنها اثری که از نام اصلی استان باقی مانده ساختمان قدیمی پست زاهدان است که بر سردر آن نوشته شده: «اداره ایالتی پست و تلگراف بلوچستان و سیستان»، که البته این را هم به اصرار دوستداران میراث فرهنگی به بهانه اینکه یک آثار باستانی بجا مانده از تاریخ است، توانستند تا کنون حفظ کنند.

 

 

 

*کمی هم از مردم و شرایط منطقه برای مان توضیح دهید.

سیستان و بلوچستان استان پهناور با جمعیتی نسبتا کم است که به جغرافیای منطقه بر می گردد. می توان گفت تعداد شهروندان تمام استان به تعداد مردم محله اکباتان تهران هم نمی رسد. بیشترین تمرکز جمعیتی استان در زاهدان است. از متوسط جمعیت دومیلیونی؛ حدود 700 هزار تن فقط در زاهدان سکونت دارند و باقی در شهرهای دیگر پراکنده اند.

 

*شرایط زیستی و تغییرات فرهنگی که طی تلاش چهل ساله جا افتاده چه تاثیری بر روابط مردم در استان گذاشته است؟

نگاه سیاسی که دولت بر منطقه حاکم کرده باعث شده خود مردم همدیگر را با برچسب های خاصی بشناسند. چیزی که قبل از انقلاب به ندرت  وجود داشت. امروزه بحث طوایف و قومیت ها در استان ما به شدت مهم شده است. چون دولت بر اساس قومیت ها و ارائه برخی امتیازات، مردم را تقسیم بندی کرد.

درصد قابل توجهی از مردم استان سیستان و بلوچستان سنّی هستند. همانطور که عنوان کردم  اکثر جمعیت سیستان هم اقوم بلوچ محسوب می شوند. می توان به راحتی از طریق آمار رسمی واقعی اثبات کرد که قریب به 40 درصدشان پیرو تشیع و 60 درصد اهل تسنن هستند.

 در یک قیاس کلی می توان گفت که تمامی اقوام این استان پهناور از مسلمانان اهل سنت هستند و فقط کمتر از نیمی از یک قوم را مسلمانان شیعه تشکیل می دهند.

 با این حال حاکمیت، قدرت های نظامی و سایر ارگانهای اداری  را به همین درصد کم واگذار کرده است. علی رغم جمعیت قالب سنّی ها در استان، کمتر از یک درصد شهروندان اهل سنت، صاحب مقام و منصب های مدیریتی در رده های بالا هستند. در ارگان هایی مثل نیروی انتظامی و سپاه هم اگر از اهل سنت باشند، تعدادشان انگشت شمار و در واقع نمایشی است.

 

*این تقسیم قدرت را عامل تفرقه می دانید؟

اول این نکته را ذکر کنم که سیستانی ها مردمی اصیل و با فرهنگ هستند که فارغ از هر مذهب و اعتقادی، نگاه شان انسانی و فراقومی است. من بهترین دوستانم اهل سیستان هستند. آنها هم از این شرایط ناراضی اند و رنج می برند. به گواه آنچه نسل های قدیم بازگو می کنند؛ پیش از انقلاب تفرقه میان سنی و شیعه در استان ما معنی نداشت اما طی این چهل سال فضای شهری و روابط میان آدم ها به طور محسوسی تغییر کرد.

جمعیت شیعه نشین سیستان بیشتر در شهر زابل سکونت دارند و امروز که همه چیز در استان ما دسته بندی شده واژه «زابلی» هم در راستای همان برچسب زدن های متعصبانه استفاده می شود.

با گذشت زمان شکاف بین  شیعه و سنی عمیق تر شد. طی این سال ها روایت هایی از دل مدارس شنیدم که متوجه شدم اوضاع از زمان کودکی ما هم بدتر شده است. مثلا حدود دو سال پیش یکی از معلمان شیعه در زاهدان دانش آموزش را وادار کرد تا به صورت همکلاسی اهل تسنن خود سیلی بزند.

این رفتارهای غیرانسانی مدام اتفاق می افتد و همه اقوام را ناراحت می کند اما مردم جرات اینکه چنین موضوعاتی را به گوش رسانه ها برسانند یا در فضای مجازی بگویند، ندارند. دست کم برای اهل سنت هرگز چنین شانسی وجود ندارد چون با اینکه جمعیت غالب استان هستند اما عملا قدرت در دست اقلیت است.

اکثر مردم استان سیستان و بلوچستان به اعتقادات مذهبی پایبندند و میان شان تندرو هم وجود دارد. این اتفاق عامل دیگری شده که مدام وقتی به یکدیگر می رسند از اصل و نسب هم بپرسند.

الان هم در میان عامه این ارتباط به خوبی وجود دارد ولی دولت به شدت تحریک کننده است. حتی از همان 40 درصد اهل سیستان هم کمتر از 10درصد به مشاغل حکومتی تن داده اند.

با این حال در جریان همین نماز جمعه خونین بسیاری از مردم خودمان می گویند که مثلا زابلی ها ما را کشتند اما این درست نیست باید بگوییم حکومت دارد همه ما را می کشد.

 

*فارغ از همه آنچه گفته شد به عنوان یک بومی، مردم قوم بلوچ را به ما معرفی کنید!

اگر خودتان به منطقه ما سفر کنید و حتی مدتی را کنار مردم ما بگذرانید خواهید دید که بلوچ ها واقعا مردم آرام و صبوری هستند. نوع نگاه مردان به زنان هرگز تحقیرآمیز نیست. بسیاری از طایفه ها علاقمندند دختران شان را به دنبال علم و تحصیل بفرستند اما متاسفانه به دلیل محرومیت های شدید نمی توانند چنین امکانی را فراهم کنند و ناچارند دختران را در سنین پایین شوهر دهند.

کسانی که بلوچ را بشناسند شهادت می دهند که قومی بسیار نجیب و خانواده دار هستند. هرگز خبری درباره تجاوز به گوش تان نخواهد خورد. زن های منطقه ما به شدت انسان هایی صبور و سختی کشیده اند و قطعا محرومیت ها برای زنان چند برابر سخت تر است. با این حال سکوت و تواضع دارند چون می دانند این ظلم بیش از آنکه از سمت مردان قوم باشد از حاکمیت بر سرشان آمده است.

باید تاکید کنم که همه جای دنیا انسان های خوب و بد وجود دارد و نمی خواهم بگویم ما هیچ صفات بدی نداریم فقط بدانید فرهنگ عموم جامعه بر خلاف آن چیزی است که در رسانه ها منعکس می شود.

متاسفانه سیستم آموزشی را از کودکی به گونه ای چیده اند که بچه ها به هم نگاه خصومت آمیز داشته باشند. بعد شما می بینید آنچه در رسانه ها طرح می شود این است که اکثر بلوچ ها آدم کش ، اشرار و خلافکارند.

 

*بارها از واژه محرومیت استفاده کردید. بر اساس آنچه تاریخ بازگو می کند این محرومیت ها پیش از انقلاب هم وجود داشت. چه عواملی شرایط را بدتر کرد؟

شرایط اقتصادی قبل از انقلاب هم خیلی برای استان ما خوب نبود و مردم آن زمان نیز در محرومیت بودند اما یک رفاه عمومی و نسبی به اقتضای زمان وجود داشت که همه از آن برخوردار بودند. از آنجا که امکانات، فرصت آموزش، تکنولوژی و پیشرفت علم به شکل امروزی وجود نداشت؛ نسبت به استان های دیگر نابرابری کمتری احساس می شد. ضمن اینکه علی رغم نارضایتی از رژیم قبلی که ممکن بود وجود داشته باشد، از طرف حکومت پهلوی به این شکل تحت فشار نبودیم.

 

*تقسیم بندی قدرت پیش از انقلاب چگونه بود؟

مردم فارغ از اینکه چه دین و آئینی داشتند به 3 دسته تقسیم می شدند. دسته اول حاکمان محلی بودند که هر کدام بخشی از منطقه را اداره می کردند. پسوندها و نام خانوادگی شان مشخص می کرد که از طایفه حاکم هستند یا مردم عادی. 

دسته دوم طیف دینداری بودند که اصطلاحا به آنها مُلّا یا ملازهی می گفتند. این ها افرادی عارف مسلک بودند که از سیاست، قدرت و حاکمیت دوری می کردند و بیشتر به دنبال کسب علم، ارتقای فرهنگ وسلوک عرفانی بودند. متاسفانه امروز باز هم در نتیجه سیاست های غلط جمهوری اسلامی نام مُلا خیلی خوشایند نیست و همه اولین تصوری که به ذهن شان می آید آخوندهای حکومتی است.

دسته سوم را غلام می نامیدند. این افراد غالبا پیشینه مشخصی نداشتند. جمهوری اسلامی قدرت اصلی را امروز به غلامان داده و در منطقه ما بسیاری از افرادی که به خدمت حکومت درآمده اند از این تبار هستند. در حال حاضر اکثرشان در بخش های مختلف سپاه و بسیج فعالیت می کنند.

از زمان قدرت گرفتن این افراد، آشوب های بسیاری در استان شکل گرفت. باز هم تاکید می کنم این تقسیم بندی ها خط کشی شده نیست و از خود قوم بلوچ هم افرادی را می شناسم که جذب حکومت شده اند ولی توجه داشته باشید در استانی با بیش از 80درصد جمعیت اهل تسنن، تعدادی کمتر از انگشتان یک دست به سمت مدیر کلی رسیده اند که آن هم بیشتر جنبه نمایشی دارد. این ها هیچ اختیاری از خود ندارند و فقط باید اطاعت کنند. حکومت هم قطعا از بلوچی که به آنها بپیوندد استقبال می کند چون راحت تر می توان نمایش برابری شیعه و سنی را به اجرا بگذارد.

 

*و اما سوال آخر این بخش. تمام ساکنین استان بلوچ هستند؟

درصد قابل توجهی از مردم، بلوچ هستند اما قوم هایی از جنوب استان خراسان که اکثریت از بیرجند هستندُ دهه ها قبل به سیستان و بلوچستان آمدند که ببیشتر به بیرجندی معروفند و تعدادشان کم نیست. حکومت همیشه سعی می کند با برچسب های زابلی، بیرجندی و بلوچ بین مردم تفرقه بی اندازد.

زمان رضاخان گروهی از اهل تسنن کردستان به استان آمدند  و یک سری یزدی های قدیم هم آن دوره به منطقه خاش کوچانده شدند. متقابلا در همان سیاست های رضاخانی یک سری از بلوچ ها به گرگان، سرخس و شیراز فرستاده شدند. بخشی دیگر از مردم بلوچ ایرانی نیز در همان دوره پهلوی اول به دلایل سیاسی در کشور عمان ساکن شدند. جالب اینکه امروزه بلوچ های ساکن آن کشور بسیار بیشتر و بهتر حمایت می شوند و در عمان اکثرا منصب های معتبر در حد وزارت دارند.

زمان های بسیار قدیم در شهر سراوان خانواده های بهایی بسیاری زندگی می کردند که اغلب از شهرهای دیگر آمده بودند. افرادی به شدت مورد احترام و دوست داشتنی که به واسطه سختگیری های حکومت یا از ایران رفتند و یا به شهرهای خود بازگشتند.

ادامه دارد...