آرزو زینلی: برای سالی که هنوز دستش برایم رو نشده
پیشاپیش شادی نمیکنم
برای چیزی که نمیدانم سیاه است یا سفید و یا خاکستری ست و گنگ پیشاپیش مرثیه نمی خوانم
اما
به سالی که گذشت،فکر میکنم
به دلی که میدانم کجا شکست اما نمیدانم کجا شکاند
به زبانی که میدانم کجا حرف هایش را در گلو نشاند
اما نمیدانم کجا لرزاند
به چشمانی که میدانم کجا و چرا ز اشک لبریز شد
اما نمیدانم کجا اشکی را جاری کرد
به شوقی که زیر خاک آرام گرفت
به سری که سودای پریدن داشت
به قفس،به آزادی
به رسیدن به لب جانی
به شرافت جیب های خالی
به نجابت مادری که پسر داشت
به صلابت دختری که شرف داشت
به سالی که گذشت فکر میکنم
به لحظه لحظه های پر از شادی و غم
به تیک تاک رقص های دربند
به ترس به خشم
حتی سلامتی
حتی به دغدغه های نیمه شب و سری پر از سردرد
به زلزله،به سیل،به هر چه بلا بود و مصیبت شد
به داغ که نشست و چرزاند و فراموش نشد
به هر چه گذشت
و با تمام گذارهای تلخ و شیرین
پر از آرزوی خواستن
پر از شهادت امید برای زیستن
پر از قدم های محکم
و تکرار روزهای روشن
می روم به استقبال سالی که پیش روست
و خوش آمد میگویم به بهارفروردین
هر چه با بد و خوبش گذشت را جشن میگیرم
با تمام ترک هایی که برداشتیم اما نشکستیم
به امید شروعی نو
فرا رسیدن بهار نو شادباش
آرزومند آرزوهایتان آرزو
ارادتمند زینلی
برای سالی که گذشت
147
برای سالی که هنوز دستش برایم رو نشده...