ابراهیم عرب کیاسری: تهدید پشتِ تهدید!
دستور...
با اینکه با واژهی دستور و جملههای دستوری مبارزه میکنم اما بِواسطهی ترسی که تمامِ وجودم را فرا گرفت گفتم سمعاً و طاعتاً.
وَ اینگونه بود که گفتم:
دیگر نمینویسم
از عِنقلاب،
دیگر نمینویسم از فریب،
از ۱۲ فروردین ۱۳۵۸،
وَ باز هم از فریب،
دیگر نمینویسم از ۱۳ آبان ۱۳۵۸،
از سرکار خانم معصومه ابتکار،
از گربههای بالای دیوار،
دیگر نمینویسم از تحریم،
دیگر نمینویسم از جنگ،
از توپ،
از تانگ و فشنگ،
از جوانان مردم که به کشتن دادید،
دیگر نمینویسم از انفجار،
از ۷ تیر ۱۳۶۰،
از ۷۲ کشته و تصادفا به تعداد کشتههای کربلا،
دیگر نمینویسم از فرمان حاکمان،
دیگر نمینویسم از راه قدس که از کربلا میگذرد،
دیگر نمینویسم از جام زهر،
از رحلتش،
از ضریح،
از مرقد،
از معبدش،
دیگر نمینویسم از خِبرهها و انتخاب!
دیگر نمینویسم از نقلِ قول دیکتاتور،
"باید خون گریست بر جامعهی اسلامی که حتی احتمالِ کسی مثلِ بنده در آن مطرح شود"
دیگر نمینویسم از انتخاب موقتی،
دیگر نمینویسم از نشانهی خدا (آیتالله)
دیگر نمینویسم از فتوا،
از تقلید،
از تهدید،
دیگر نمینویسم از ماجرای ۸۸
از تقلب،
از جسمِ ناتوان،
دیگر نمینویسم از بنزین،
از آبان ۱۳۹۸،
آری منم صبح جمعه خبردار شدم،
دیگر نمینویسم از پاییز و فصلِ خون،
دیگر نمینویسم از دیوانگی و جنون،
دیگر نمینویسم از دهانهایی که بسته شد!
از اعترافهایی که اجباری گرفته شد!
از اجسادی که دُزدیده شد!
از چشمهایی که از دست داده شد!
از آبی که به روی مردم بسته شد!
از قلبهایی که شکسته شد!
از دانشجویی که در خوابگاهش ربوده شد!!
دیگر نمینویسم از زاهدان تا کردستان،
دیگر نمینویسم از خدانور لجعی و مهسا و کیان،
دیگر نمینویسم از اوین وَ بیشرفی در بندِ زنان!
دیگر نمینویسم از شهرکِ اکباتان،
دیگر نمینویسم از خدای رنگین کمان،
دیگر نمینویسم از ۲۲۷ امضا کُنندهی راضی به مرگمان!
دیگر نمینویسم از زمان،
علیالخصوص بِ وقتِ اذان!
دیگر نمینویسم از آتشِ خشمِ این مردمان،
دیگر نمینویسم از ارزشِ پولمان،
از قیمت دلار،
دیگر نمینویسم از پراید،
از قیمتش که شُد ۳۰۰ میلیون تومان!!
اما با تمامِ وجود و از ته قلبم مینویسم:
"جانم فدای ایران"
توضیح: عنقلاب به عمد اینگونه نوشته شده