آذر 13, 1403
 
 
Image

راهم رو عوض نمی کنم

142
این مورد را ارزیابی کنید
(5 رای‌ها)

یک روز داشتم راه می رفتم خوردم به تیر چراغ برق. سرم درد گرفت. دلم درد گرفت . دست و پام شکست...

....

کتایون کیخسروی: یک روز داشتم راه می رفتم خوردم به تیر چراغ برق. سرم درد گرفت. دلم درد گرفت . دست و پام شکست.

فرداش دوباره داشتم راه می رفتم باز خوردم به تیر چراغ برق. باز سرم شکست. دماغم پکید. له شدم.

پس فرداش داشتم راه می رفتم باز خوردم به تیر چراغ برق. انگشتام خورد شد. لبام از چند جا بخیه خورد. موهامم ریخت.

هر روز که داشتم راه می رفتم می خوردم به تیر چراغ برق.

هیچ اما راهمو عوض نکردم. جای زخمای من که خوب می شد اون تیر چراغ برق تنها و بی کس چی می شد؟!

مردم این روزا خیلی محتاطن. هیچ کس نمی ره تو تیر چراغ برق ، دلش می شکنه.
.کتایون کیخسروی