به تازگی گروه هنری «واچیک» برای دومین سال متوالی، نمایش «ریحانه» را به کارگردانی طوفان مهردادیان در ونکوور کانادا اجرا کرد. این اثر توانست نظر تماشاگران را به شیوهای متفاوت از نمایشهای تئاتری مرسوم جلب کند.
محیا رضاییکلانتری: طوفان مهردادیان کارگردان و بازیگر سینما و تئاتر که طی سالهای حضورش در کانادا نشان داد از فعالیتهای هنری برای جامعه ایرانی خارج از کشور غافل نمانده؛ تا کنون با اجرای آثاری چون «عروسکها»، «غروب در دیاری غریب»، «دندون طلا»، «خانه برناردا آلبا»، «قرعه برای مرگ»، «من خنیاگر هستم» و ... به دغدغههای فرهنگی و اجتماعی خود روی صحنه جان بخشیده است.
وی در اجرای «ریحانه» فضایی ترتیب داد تا تماشاگر از لحظه ورود به ساختمان تئاتر جزئی از نمایش او باشد. آنها که کار را دیدهاند میدانند تا پایان هم خبری از صندلی نیست و مخاطب مدام از این گوشه به آن گوشه سالن در رفت و آمد است.
از این رو اثر فوق هم به لحاظ فرم و هم محتوا قابل بررسی است.
اواخر دهه هشتاد، سرنوشت ریحانه جباری دختر ایرانی که به اتهام «قتل غیرعمد» و به دلیل «دفاع از خود در برابر تجاوز جنسی» در سن ۱۹ سالگی به زندان افتاد، با دغدغه طیف وسیعی از مردم ایران گره خورد. اجرای حکم اعدام او پس از ۷ سال تحمل زندان، شوک بزرگی بر مردم ایران و جامعه جهانی وارد کرد.
مهردادیان پیشتر درباره انگیزهاش از اجرای این کار گفته بود: «شاید این اثر حاصل احساس عجزی باشد که پشت دیوارهای زندان تجربه کردم. من به اتفاق تعداد زیادی از مردم غریبه و آشنا همراه مادر ریحانه؛ شعله پاکروان و دیگر اعضای خانواده آنجا بودیم بلکه بتوانیم تأثیری در سرنوشت ریحانه داشته باشیم. به فاصله کمی از ما، آن طرف دیوار انسانهایی داشتند کشته میشدند، بدون اینکه کاری از دست کسی بربیاید.»
به گواه این گفته به نظر میرسد طوفان مهردادیان متآثر از آنچه بر خانواده دوست و همکارش گذشت بر آن شد تا به یکی از نابسامانیهای قانونی که همواره سرنوشت بسیاری از زنان بیدفاع را به نابودی سوق میدهد، نهیب زند.
قصه «ریحانه» شمایلی از بازتاب شخصیت ریحانه جباری بر دیگر زندانیان است که با بیان خاطراتی از زبان همبندیهایش روایت میشود.
این روایات واقعی و مستند نشان میدهد از طبقه اشرار و روسپی محکوم به سنگسار گرفته تا خبرنگار و فیلمساز روزگاری در زندان معاشرین او بودهاند.
در واقع کارگردان به این طریق دریچهای باز کرد تا تماشاگر در نقش ملاقاتی به دیدار زنانی برود که هر کدام قربانی بیعدالتیهای ظالمانه یک جامعه مردسالار هستند.
همراستا با بازی تحسین برانگیز مهسا قراگزلو، سارا نفر، آتیا گاپله و الناز رضایی از تاثیر دقایقی که فایل صدای ریحانه جباری در دادگاه و ضجههای دلخراش مادرش پس از اعدام در بلکباکس طنین انداخت، نیز نباید گذشت. این دو فایل صوتی که در خلال نمایش به فراخور روند داستان در دو بازه زمانی پخش شد؛ چنان اتمسفری ایجاد کرد که گویی زمان دوباره به عقب برگشته و چهارپایه را همین چند دقیقه پیش از زیر پای دختر جوان کشیدهاند.
در موقعیتی که مخاطب، نفس به نفس با بازیگران در یک قاب ایستادهاند؛ لیلا خلیلی، یلدا شایسته، مونا صدرنیا و اشرف میرنظامی در نقش نگهبانان شیفت زندان با مهارت، بین چهل تماشاگر و بازیگران اصلی تعامل برقرار میکنند و ملاقاتیها را در هشت مرتبه به سلولهای مختلف می برند.
به عنوان یک تماشاگر تجربه حضور در فضای زندان ایران، بند نسوان، در ترکیب صدای زندانیان با هرم نفس و صدای پای ملاقاتی ها، شبیه خوابی ۹۰ دقیقه ای بود که با صدای باز شدن درهای سالن بیدار شدم و یادم آمد قاره ها از زندانی که بودم، دورترم.